Tuesday, February 1, 2011

گيريدن

حتي نميدانم كه چه حالي دارم،حال بي حالي داشتن هم عالمي دارد،گيرم كه حالم حال شما را به هم بزند خب دليل نميشود كه حالم را بگيريد آخر من هم آدمم به خدا،يك زمان ماهم حالي داشتيم و ساماني! حال كه خورده ايم به در بي حالي مي رسد از چپ و راست ضد حالي كه حال هر بني بشري را بهم مي زند چه برسد به من بدحال.
حال مي كنم وقتي حال را مي كنم ! شاشيدن به هرچه اصل و قانون و قافيه گاهي مي شود اصل حال !با اين بي حالي يك چيز را خوب فهميدم و آن اين كه مهم نيست چه حالي داري ،مهم اين است كه چگونه با حالت حال مي كني بالاخره هر حالي حال خودش را دارد ديگر!حالا شما بگوييد حال من چه فرقي دارد با احوال يك ديوانه ؟ البته اين راهم بدانيد كه من در هر حال يكي از شما هستم!حالا خود داني.

Thursday, January 27, 2011

شماره 2

بعضي چيزها مي توانند بهترين ولذت بخش ترين لحظات را براي ما رقم بزنند و برعكس ممكن است همان چيز در مواقعي به بدترين شكل ممكن آزارمان بدهد.مثلا زماني كه دفع آفات مي كنيم(مي رينيم!) .كه به جرات مي توانم بگويم جز لذت بخش ترين امور زندگي اغلب انسان ها به حساب مي آيد ،اما بدا به روزي كه ك.و.ن مبارك لقمه بزرگ تر از دهانش برداشته باشد! آن وقت است كه پاي دين و مذهب هم به ماجرا باز مي شود و اصلا خيلي ها در همين احوال است كه توبه مي كنند از كرده هاي نابجايشان!